روزهای حساس بهمن ۵۷ در زندان آلمان بودم
وقتی انقلاب پیروز شد، مادرم رفته بود خدمت امام و گفته بود: فرزند ما پیش شما کار میکرد، حالا کجاست؟ امام گفته بودند: نگران نباش، میآید. من در ۱۷ شهریور برادرم را از دست دادم، اما خبر نداشتم تا اینکه از پاریس یک بار به خانه زنگ زدم و پدرم گفت: این اتفاق افتاده است. به هر صورت وقتی به خانه برگشتم دیدم مادرم پیر شده است. طبیعی بود، چون یکی از پسرهایش که من بودم فرار کرده و بعد هم مفقودالاثر بودم.