یک کتاب مستهجن منتشر شد؟!
آقای خاتمی از وزارت ارشاد رفت و چند وقت بعد میرسلیم آمد که دوران خیلی سختی بود. من هم به کار خودم مشغول بودم. اصراری نداشتم، الان هم ندارم که هر چیزی ترجمه کردم حتما چاپ بشود. من هر موقع بخواهم کتابی را خوب و دقیق بخوانم آن را ترجمه میکنم. مدتی گذشت، من «اولیس» را کاملا کنار گذاشته بودم و تصوری هم نداشتم که مجوز بگیرد و چاپ شود. تااینکه در آذر ۱۳۷۷ در خانهام نشسته بودم که حوالی ساعت هفت بعدازظهر از وزارت ارشاد زنگ زدند. یک آقایی گفت: دکتر مهاجرانی میخواهند با شما صحبت کنند. اینکه من چطور سر صحبت را باز کردم با وزیری که میخواست با یک مترجم حرف بزند ماجرا دارد: آقای دکتر مهاجرانی قبل از انقلاب در شیراز تاریخ میخواند که به اصفهان تبعید شد و همانجا تاریخ را ادامه داد. در دانشگاه اصفهان یکی از دوستان ما استادِ او بود و من هم برای اینکه راحتتر حرف بزنیم گفتم با ایشان ذکر خیر شما بوده!